رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

 به دوستی دوستان مهربان سوگند

به آن نمک که خوردی، به بوی نان سوگند

گله نمی کنم از بد عهدی ایام

به عهد و وفاداری دوستان سوگند

اگر چه نارفیق مرا هزار خنجر زد

به دست یا علی تا پای جان سوگند

گذشته‌ها گذشت و این نیز بگذرد

به اشک و ناله‌ی عاشقان سوگند

دلم نشان ز تو دارد، تو ای رفیق شفیق

خدا خودش گواه، به این نشان سوگند


 

آن کس که بداند و بخواهد که بداند


خود را به بلندای سعادت بــــرساند


آن کس کــــه بداند و بداند که بداند


اسب طلب از گنبد گـــردون بجهاند


آن کس کــــه بداند و نداند که بداند


با کوزه آب اســت ولی تشنه بماند


آن کس کــــه نداند و بداند که نداند


لنگان خرک خویش به منزل برساند


ان کس که نداند و بخواهد که بداند


جان و تــــن خود را ز جهالت برهاند


آن کس کـــه نداند و نداند که نداند


در جهل مــــــــرکب ابد الدهر بماند



گر به دولت برسی مست نگردی ، مردی

 

گـــر به ذلت برسی پست نگردی ، مردی

 

اهل عــــــالم همه بازیچه دست هوسند

 

گـــــر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی


کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی

 

چیزی کــــــه نپرسند ، تو از پیش مگوی


از آغـــــــــــاز دو گوش و یک زبانت دادند

 

یعنی  که دو بشنو و یـــکی بیش مگوی


 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد