رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست


زهی از نور روی تو چراغ آسمان روشن/

تو روشن کرده‌ای او را و او کرده جهان روشن

اگر نه مقتبس بودی به روز از شمع رخسارت/ نبودی در شب تیره چراغ آسمان روشن
چراغ خانه‌ی دل شد ضیای نور روی تو/ وگرنه خانه‌ی دل را نکردی نور جان روشن
جواز از موی و روی تو همی یابند روز و شبکه در آفاق می‌گردند این تاریک و آن روشن
اگر با آتش عشقت وزد بادی برو شاید /که خاک تیره دل گردد چو آب دیدگان روشن
چو با خورشید روی تو دلش گرم است، عاشق را /نفس چون صبح روشن دل برآید از دهان روشن
اگر از آتش روی تو تابی بر هوا آیدکند ابر بهاری را چو آب اندر خزان روشن
وگر از ابر لطف تو به من بر سایه‌ای افتدچو خورشید یقین گردد دل من بی‌گمان روشن
میان مجلس مستان اگر تو در کنار آیی/ به بوسه می‌توان خوردن شرابی زان لبان روشن
قدت در مجمع خوبان چو سرو اندر چمن زیبا /رخت بر صفحه‌ی رویت چو گل در گلستان روشن
خطت همچون شب و در وی رخی چون ماه تابنده /براتت رایج است اکنون که بنمودی نشان روشن
دهان چون پسته و در وی سخن همچون شکر شیرین /رخت را رنگ گلنار و لبت چون ناردان روشن
کمان ابروت بر دل خدنگی زد کزو هر دم/ مرا تیر مژه گردد به خون همچون سنان روشن
من اشتر دل اگر یابم تو را در گردن آویزمجرس وارو کنم هر دم ز درد دل فغان روشن
اگر خاک سر کویت دمی با سرمه آمیزد/ 

به ره بینی شود چون چشم میل سرمه‌دان روشن 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد