رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

ین شکسته چنگ بی قانون 
رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر 
گاه گویی خواب می بیند 
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر 
طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت 
یا پریزادی چمان سرمست 
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند 
روشنیهای دروغینی 
کاروان شعله های مرده در مرداب 
بر جبین قدسی محراب می بیند 
یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را 
می سراید شاد 
قصه ی غمگین غربت را 
هان، کجاست 
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه؟
با شبان روشنش چون روز 
روزهای تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه 
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش 
با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش ،‌سرد و بیگانه 
هان، کجاست ؟
پایتخت این دژآیین قرن پر آشوب 
قرن شکلک چهر 
بر گذشته از مدارماه 
لیک بس دور از قرار مهر 

قرن خون آشام 
قرن وحشتناک تر پیغام 
کاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند 
هر چه هستی، هر چه پستی، هر چه بالایی
سخت می‌کوبند 
پاک می‌روبند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد