رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

دست تو می کشد کمان

 نامدگان و رفتگان ، از دو کرانه ی زمان
 سوی تو می دوند ، هان ای تو همیشه در میان
 در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
 گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
اینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
 ای گل بوستان سرا از پس پرده ها در آ
 بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
 ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
 هسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روان
مست نیاز من شدی ، پرده ی ناز پس زدی
از دل خود بر آمدی ، آمدن تو شد جهان
آه که می زند برون ، از سر و سینه موج خون
 من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت از عدم مرده و زنده را چه غم
کز نفس تو دم به دم میشنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدنت که بنگرم گریه نمی دهد امان
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد