رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

پروانه

از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت
در شبستان جان عمر گرانمایه دل
هر چه در خواب نشد صرف به افسانه گذشت
لرزه افتاد به شمع از اثر یکرنگى
باد اگر تند به خاکستر پروانه گذشت
ماجراى خرد و عشق تماشاى خوشى است
نتوان زود ازین کشتى خصمانه گذشت
منه انگشت به حرف من مجنون زنهار
که قلم بسته لب از نامه دیوانه گذشت
مایه عشرت ایام کهنسالى شد
آنچه از عمر به بازیچه طفلانه گذشت
دل آزاد من و گرد تعلق، هیهات
بارها سیل تهیدست از این خانه گذشت
گرد کلفت همه جا هست به جز عالم آب
خنک آن عمر که در گریه مستانه گذشت
شود آغوش لحد دامن مادر به کسى
که یتیمانه به سر برد و غریبانه گذشت
دل آگاه مرا خال لبش ساخت اسیر
مرغ زیرک نتوانست ازین دانه گذشت
عقده اى نیست که آسان نکند هموارى
رشته بى گره از سبحه صد دانه گذشت
عقل از آب و گل تقلید نیامد بیرون
عشق اول قدم از کعبه و بتخانه گذشت
یک دم از خلوت اندیشه نیامد بیرون
عمر صائب همه در سیر پریخانه گذشت

.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد