رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

هرگز


من تمنا کردم 

که تو با من باشی

تو به من گفتی

هرگز-هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه ی این هرگزِ تو خواهد کشت!

چه گویمت

چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی


چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر
گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال من


خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی


 سیمین بهبهانی

خال هندویت


دلدار من

 اگر بخواهی بی دریغ بلخ و بخارا و سمرقند را  

به خال هندویت خواهم بخشید 

اما پیش از آن از امپراطور بپرس

 بدین بخشش راضی است یا نه 

زیرا امپراطور که بسی بزرگتر و عاقلتر از من و توست

 از راز عشق ورزیدن خبر ندارد! 

آری ای پادشاه!

 میدانم که به این بخشش ها رضا نخواهی داد 

زیرا تاج بخشی فقط از گدایان کوی عشق ساخته است 


گوته