رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

بیقرار توام

بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست   

آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب 

دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

 

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

 

باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست

 

"فاضل نظری ، از مجموعه شعر: گریه های امپراتور

خبرت هست؟

خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام
بی قرار تو و چشمان خمارت شده ام


خبرت هست دلم مست حضور تو شده
عاشق و شیفته ی زنگ صدایت شده ام


خبرت هست که باران بهارم شده ای
چون پرستوی مهاجر نگرانت شده ام


خط به خط زنده گی ام پر شده از بودن تو
خبرت نیست و شادم که فدایت شده ام.

راضیه بیگی

 

غزل ها

پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان 

باز هم گوش سپردم به صدای غمشان 


هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت 

دیدنی داشت ولی سوختن با همشان 


گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد 

بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان 


نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی

ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان 


زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند 

تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان 


این غزلها همه جانپاره دنیای منند 

لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان 


گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند 

بی صدا باد دگر زمزمه ی مبهمشان 


شکر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود 

که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان


محمد علی بهمنی