رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها

طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها

سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها

گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها

دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها

دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها

رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها

شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد