ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
از برای خاطر اغیار خوارم میکنی من چه کردم کاینچنین بی اعتبارم میکنی؟
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو گر بگویم گریه ها بر روزگارم میکنی
گر نمیایم به سوی بزمت از شرمندگی است زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی
گر بدانی حال من، گریان شوی بی اختیار ای که منع گریه ی بی اختیارم میکنی
گفته ای، تدبیر کارت میکنم وحشی منال رفت کار از دست، کی تدبیر کارم میکنی؟
|
نه چراغ چشم گرگی پیر
نه نفسهای غریب کاروانی خسته و گمراه
مانده دشت بیکران خلوت و خاموش
زیر بارانی که ساعتهاست می بارد
در شب دیوانه ی غمگین
که چو دشت او هم دل افسرده ای دارد
در شب دیوانه ی غمگین
مانده دشت بیکران در زیر باران ، آهن ، ساعتهاست
همچنان می بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر
نه صدای پای اسب رهزنی تنها
نه صفیر باد ولگردی
نه چراغ چشم گرگی پیر