دلواپسی ام نیست چه باشی، چه نباشی
احساس تو کافی ست چه متن و چه حواشی
از خویش گذشتم، ببرم خاک کن، اما
شعرم چه؟ نه! بی ذوق مبادا شده باشی
می خواستم از تو بنویسم که مدادم
خندید: چه مانده است مرا تا بتراشی
مجموعه آماده ی نشرم-خبر بد
یک خالی پر، خط به خطش روح خراشی
شصت و سه [سن شاعر] غزل له شده در زلزله ی من
شصت و سه نفس، شصت و سه حس متلاشی
نفرین نه، سؤال است: چگونه دلت آمد-
بارانم! اسیدانه به من زخم بپاشی؟