رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

شور چشمانت

شور چشمانت عجب دلشوره بر پا می کند
راز این آشفته را هر بار ، افشا می کند


بی گمان برق نگاهت ، با کمی بر هم زدن 
وقت دل دل گشتنم ، مشت مرا وا می کند

ماجرای شورش عزم نگاهت ، همچنان 
عدّه ای را دست کم ، راهی صحرا می کند


وانمودم را نبین ، من هم مثالِ شاعران
چشم سرگردانی ام ، این پا و آن پا می کند


اینکه با آن کوه صبرَت ، هی صبوری می کنی
فکر بغضم کرده ای با فتنه غوغا می کند ؟


بغض وقتی ول شود در این گلو ، بیچاره ام
اشک هم نقش خودش را باز، اجرا می کند


فکر این عاشق اگر بودی غبارِ فتنه چیست 
منتظر ماندی کسی ، آیا تماشا می کند ؟


غمزه ی چشمان مستت ، آتش جانم شده
گر چه در آتش فُروزی ، جمله حاشا می کند


طعنه بی طاقتی بر من مَزن ای خوش نگار
خود که دیدی طعنه ات غم را به دل جا می کند


دفتر شانی اگر ، تَر می شود عیب اش نکن
حقّ ِ دل باشد یقین این گونه انشا می کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد