رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

آخرین کوپه هم تو را کم داشت

تا هیاهویِ ریل می‌آمد

    می‌دویدم تو را نگه دارم 

 حال و روزم مگر چقدر ابریست‌ 

که پس از هر قطار می‌بارم 

 در تمـام قطارها مردم

   زندگی در خیـال یعنی این

   آخرین کوپه هم تو را کم داشت 

 آرزویِ محـال یعنی این ...


اما عشق

زندگی سرد بود اما عشق

می توانست کارگر باشد!


می توان قطب را جهنم کرد

پای دل در میان اگر باشد..!


((علیرضا آذر))

فکر نکن


من همین بیخ گذر چشم به خون می بندم
و به هر دشنه که تهدید کند میخندم
من به هر زنده ی ناچار نمی پیوندم
من که با دست خودم گور خودم را کندم
به پزیرایی و دفن و کفنم فکر نکن

 



چمدان

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است 
این غم انگیز تین حالت غمگین شدن است 
قبل رفتن دو سه خط فحش بده داد بکش 
هی تکانم بده نفرین کن و فریاد بکش 
قبل رفتن بگذار از ته دل آ ه شوم 
طوری از ریشه بکش اره که کوتاه شوم 
مثل سیگار خطر ناک ترین دودم باش 
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش 
مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هرچه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز 
من خرابم بنشین زحمت آوا ر نکش 
نفست باز گرفت اینهمه سیگار نکش 
آن به هر لحظه تبدار تو پیوند منم 

آنقدر داغ به جانم که دماوند منم..

متن کامل شعر در ادامه مطلب 

  ادامه مطلب ...