رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز

دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز 
 مرغ پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز

 جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید 
 دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز 

گر چه بیگانه زخود گشتم و دیوانه ز عشق 
 یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز 

خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد 
 غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز 

 
گر چه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب 
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز 

 همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع 
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز 

 گر چه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت 
 در این خانه به امید تو باز است هنوز 

 این چه سوداست عمادا که تو در سر داری 
وین چه سوزیست که در پرده ی ساز است هنوز

عماد خراسانی

فردای دگر

گرچه مستیم و خرابیم ، چو شبهای دگر 

باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر


 امشبی را که در آنیم ، غنیمت شمریم  

شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر...


 عماد خراسانی