رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

اگر پادشاهی کند بی نواست

کسی کز مراد دل خود جداست

اگر پادشاهی کند بینواست

تو دانی که من پادشائی خویش

بزرگی و کار و کیائی خویش

به یک سو نهادم گزیدم تو را

به خوناب دل پروریدم تو را

در آخر مرا خوار بگذاشتی

دل از من به یکباره برداشتی

برانم که پاداش من این نبود

خطائی اگر رفت، چندین نبود

کنون روز و شب دیده دارم به راه

که تا کی بر آید درخشنده ماه

شب تار هجران به پایان رسد

تن بی‌روایم به جانان رسد