رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

دگران

ای که نزدیکتر از جانی و

پنهان ز نگه...

هجر تو خوشترم آید

ز وصال دگران...

 

"اقبال لاهوری"

شب نیست

شب نیست که در فراق رویت

زاری به فلک نمی‌رسانم

 

آخر نه من و تو دوست بودیم

عهد تو شکست و من همانم.

 

"سعدی"

اما عشق

زندگی سرد بود اما عشق

می توانست کارگر باشد!


می توان قطب را جهنم کرد

پای دل در میان اگر باشد..!


((علیرضا آذر))

بانوی من

بانوی من
اگر دست من بود
سالی برای تو می‌ساختم
که روزهایش را
هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفته‌هایش تکیه بدهی
و آفتاب بگیری!و هرطور دلت خواست
بر ساحل ماه‌های آن بدوی.
بانوی من
اگر دست من بود
برایت پایتختی
در گوشه‌ی زمان می‌ساختم
که ساعت‌های شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آنگاه که
دست های کوچک تو
در دستان من آرمیده‌اند.


"نزار قبانی"

ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام

نه دل آزرده ، نه دلتنگ ، نه دلسوخته ام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته ام

پاسخ ساده من سخت تر از پرسش توست
عشق درسی است که من نیز نیاموخته ام

روسیاه محک عشق شدن نزدیک است
سکه قلب زیانی است که نفروخته ام

برکه ای گفت به خود ، ماه به من خیره شده است
ماه خندید که من چشم به خود  دوخته ام

شده ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقه ای را که خود افروخته ام

 "فاضل نظری
"

پی دود برو


آتش معرکه بالاست پی دود برو
هر کجا حضرت دادار که فرمود برو
در پی گنگ ترین حلقه ی مفقود برو
تو که رفتی پی تاب و تپش رود برو
به قدم های اسیر لجنم فکر نکن ...

"علیرضا آذر"