-
گاهی...
دوشنبه 28 اسفند 1402 18:43
گاهی آنقدر واقعیت داری که پیشانی ام به یک تکه ابر سجده می برد به یک درخت خیره می شوم از سنگ ها توقع دارم مهربانی را باران بر کتفم می بارد دستهایم هوا را در آغوش می گیرد شادی پایین تر از این مرتبه است که بگویم چقدر گاهی آن قدر واقعیت داری که من صدای فروریختن شانه های سنگی شیطان را می شنوم و تعجب نمی کنم اگر ببینم ماه...
-
گوریست جای چشم
دوشنبه 28 اسفند 1402 18:37
بر دیدهام مخواب که گوریست جای چشم در آن نگاههای مرا خاک کردهاند هر گه که طرح عشق کشیدم به گونهای با زهر کینه طرح مرا پاک کردهاند ((نصرت رحمانی))
-
سر بزنگاه
پنجشنبه 24 اسفند 1402 21:37
من با تو هیچ مرز مشترکی ندارم جز همین سیم خارداری که حتی تن رویا را زخم می کند جز همین هوا که هیچ پرنده ای را به رسمیت نمی شناسد جز همین صدایی که به آن طرف دیوار هم نمی رسد جز خدایی که سر بزنگاه اخم می کند! "مریم نوابی نژاد"
-
بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟
سهشنبه 8 اسفند 1402 13:48
چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدی دل سپردی و برای دگری یار شدی بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟ خوب شد زندگی ات؟ یا که بدهکار شدی؟ بی تو اینجا خبری نیست به جز غصه و درد حال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدی بودنت, پنجره ای باز به رویاها بود ناگهان پنجره را بستی و دیوار شدی عشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدی تا نهایت به دلت...
-
یک لحظه گذشتی از کنار دنیا
پنجشنبه 3 اسفند 1402 15:02
هم رود خراب و مست راه افتاده هم کوه عصا به دست راه افتاده یک لحظه گذشتی از کنار دنیا دنبال تو هر چه هست راه افتاده جلیل صفربیگی
-
سردم شدهاست
پنجشنبه 3 اسفند 1402 15:00
سردم شده است و از درون می سوزم حالا شده کار هر شب و هر روزم تو شعر مرا بپوش سرما نخوری من دکمه ی این قافیه را می دوزم جلیل صفربیگی
-
لیلی
سهشنبه 24 بهمن 1402 23:03
لیلی پر کن پیاله را آرام تر بخوان آواز فاصله های نگاه را در کوچه های فرصت و میعاد! بگشای بند موی، بیفشان شب را میان شب با من بدار حوصله، اما نه با عتاب!گفتی: گل در میان دستت می پژمرد گفتم که: خواب در چشم های مان به شهادت رسیده است نصرت رحمانی
-
لباس عروسی مادر
یکشنبه 22 بهمن 1402 18:13
خواب دید لباس عروسی مادرش آتش گرفته است به عقد مردی درآمد که از شعر خوشش نمیآمد... دنیا غلامی
-
جنگل ناشناس
شنبه 21 بهمن 1402 16:42
خستهتر از آنم که لیوانی چای آرامم کند آغوش گرم ترا میخواهم در جنگلی ناشناس وقتی که آسمان از لابهلای شاخهها سرک میکشد ... "فریبا عرب نیا"
-
هزار عاشق دیوانه در من
جمعه 20 بهمن 1402 01:18
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت به قصه ی تو هم امشب ، درون بستر سینه هوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت تهی است دستم اگر نه ، برای هدیه به عشقت چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت چگونه می طلبی ، هوشیاری از من سرمست که رفته ایم ز خود ، پیش چشم هوش ربایت هزار عاشق دیوانه در من...
-
خواب میبینم
جمعه 20 بهمن 1402 01:06
کفر می گویم که ایمان نیز آرامم نکرد گریه های زیر باران نیز آرامم نکرد خواب می بینم که دنیا با توشکل دیگری ست خواب صادق یا پریشان نیز آرامم نکرد - سید علیرضا جعفری