رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

به اندازه‌ی کافی خاطره

به اندازهٔ کافی خاطره دارم

تا قهوه‌ام را به‌تنهایی در کافه‌ای بنوشم

که همه آن را خلوت می‌پندارند،

امّا با آنانی که نیستند 

شلوغ شده است... 


- محمود درویش 

زمستان سبز

حیاطِ کوچکم را

پر از کاج کرده ام.

مثلِ آنچه در دلم کاشته ای...


همانندِ تو

باغچه ی خانه , پُر کاج

زمستانِ سبز...


علی رضا عزتی.

زمستان سبز

حیاطِ کوچکم را

پر از کاج کرده ام.

مثلِ آنچه در دلم کاشته ای...


همانندِ تو

باغچه ی خانه , پُر کاج

زمستانِ سبز...


علی رضا عزتی.

تو یادت نیست

تو یادت نیست

سالها پیش راه خانه ام را گم کرده ام

آن روز سرد برفی

که دستهایت را در جیب کت مخملی ات پنهان کردی

و هیچ به آغوش یخ زده ام فکر نکردی.

تو یادت نیست

تمام راه نامم فراموشم شد

و حتی ردپای جا مانده ام روی برف

مرا به من نرساند.

شعرهایم را آتش زدم

دل کندم

و تو یادت نمی آید

دل کندن در زمستان یعنی جان دادن.


"مریم فرهمندی"