رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

آبگیر زمستانی

مثل آبگیری زمستانی

که از مهاجرت

آخرین دُرنا، تازه آرام شده

چنان با تنهایی ام کنار آمده ام

که انگار اتفاق نیافتاده ای

و مثل فوج فوج

آدم های بی معنی

از پیش تنهایی ام رد شده ای...

امیرارسلان کاویانی 

مومنم کردی


شیر شد هر کس کنارت، خط بکش بر باورش

سکه را این بار برگردان به روی دیگرش
دور خود چرخید، در راه تو هر کس پا گذاشت
دایره فرقی ندارد این سرش با آن سرش
گاه در هر حالتی یک رنگ بودن خوب نیست
مثل تقویمی که با تو زرد شد سر تا سرش
حال تو چون حرکت تقویم سال شمسی است
اولش با روی خوش می آیی اما آخرش
قهر در اوج یکی بودن هم آری ممکن است
مثل روحی که نگنجد در وجود پیکرش
مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست
بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش

ازدحام

در دایره ی تاریک فنجان فال
عکس فانوس ستاره و عطر اطلسی افتاده است
شاید شروع نور
نشانه‌یی از بازگشت نگاه گرم تو باشد
باید به طراوت تقویم های کهنه سفر کنم
تقویم ناب ترین ترانه ی نمناک
قویم سبزترین سلام اول صبح
تقویم دور دیدار بوسه و دست
شاید در ازدحام روزها
یا در انتهای همان کوچه ی شاد شمشادها
شاعری دلشکار را ببینم
که شیرین ترین نام جهان را زیر لب تکرار می کند
و تلخ می گرید

 

"یغما گلرویی"

بهشت

دل شکستی که بهشتی به عطایش بدهی

به بهشتت هوسی نیست دلم را مشکن


"الهام ملک  محمدی"

روز ها

بعضی روز ها

 هرگز فراموش نمی‌شوند!

مثل روزی ‌که

دوستت داشتم...

 

"افشین صالحی"

بدرقه


به بدرقه ایستادم
چمدانی در دست تو بود
ابرهایی در قلب من


آرزو نوری


از ما مشوی دست

از ما مشوی دست، 
که ما بی‌تو شسته‌ایم
هم رو به آبِ دیده و هم دست از آبروی...


قاضی نورالله ساوه‌ای

آبرو

من هیچ جز آبرو ندارم

دلواپس آبروی من باش

از غلغله ی غبار برگرد

ای آینه ی چهارسویم

از حوزه ی عشق رو مگردان

ته مانده ی قلب را نگه دار

تو از سر حرف خویش بگذر

من می گذرم از آبرویم...


علیرضا آذر

تهران


تهران

همیشه مسافر است

با چمدانی در دست

از این اتوبان ....

به آن اتوبان


"آرزو  نوری"



انصافت کجاست

انصافت کجاست ؟

معلوم است که دلم را

به " تو"

میبازم . . .

من دست خالی آمده ام و

تو ،

با اسلحه ی گرم نگاهت . . . . .

#جبــار__فتـــاحـی__رستــا

خوشه های گندم

تمام مزرعه از خوشه های گندم پر

و هیچ دست تمنا

دریغ سنبله ها را درو نخواهد کرد

دروگران همه پیش از درو

درو شده اند


حمید مصدق