رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

ساز شکسته

ز چه جوهر آفریدی، دل داغدار مارا؟

که هزار لاله پوشد، پس از این مزار ما را


تن ماچرا بسوزی که تو خود این گناه کردی

 تو که بوسه گاه کردی لب پرشرار ما را


چه کنم جز این که گویم «بنِگر به لطف بنْگر

دل گرمسوز ما را، رخ شرمسار ما را»؟


ز سرشک نم فشاندم، به بنفشه زار ِ دوری

که ز بوته ها بچینی، گل انتظار ما را


چو نسیم ِ آشنایی، ز کدام سو وزیدی؟

تو که بی قرار کردی، همه لاله زار ما را


منم آن شکسته سازی، که توأم نمی نوازی

چه فغان کنم ز دستی، که گسسته تار ما را


ز کویر ِ جان سیمین، نه گل و نه سبزه روید

دل رنگ و بو پسندت، چه کند بهار ما را؟


"سیمین بهبهانی"

کفش ها


کفش‌هایم خسته اند !

پاهایم اما، امیدوار
هنوز می‌شود
هزار پله را
برای رسیدن بهتو "
بالا آمد.

 "هستی دارایی"

افسوس

در پیش چشم دنیا

دوران عمر ما

یک قطره دربرابر اقیانوس

در چشمهای آنهمه خورشید کهکشان

عمر جهانیان

کم سوتراز حقارت یک فانوس

افسوس !


حمید مصدق