رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

شعر نوروزی

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و خاک، نافه‌گشای
درخت سبـــز شـــد و مرغ در خـــــروش آمد
تنـــــور لاله چنان بــرفــــروخت باد بهــــار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
کــه این سخن، سحر از هاتفم به گوش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه‌پوش آمد
 ***
تصاویر زیباسازی نایت اسکین

داشتن سر عجب است

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است

تن بی سر عجبی نیست رود گر در خاک
سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است

کبوتر هایمان


روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم

شاملو  

همه آرزویم


همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟!
 
به کسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى
 
"فصیح الزمان شیرازى"

وقتی که می باری

وقتش رسیده مثل من امروز برداری
آن قاب عکس کهنه را از کنج انباری

با آستینت خاک هایش را بگیری باز
بر نقطه ضعف خاطراتت دست بگذاری

دستان من خاکی ست ، قدری گریه کن بانو !
دستم معطر می شود وقتی که می باری

دیشب به یادت "گریه ها" را خواندم از اول
اصلا کتاب شعر "فاضل" را تو هم داری ؟

دیگر نپرس از فکر من این روزها، قطعا
من هم به آن چیزی می اندیشم که تو ... آری !

ترکت نخواهم کرد من با اینکه می دانم
سیگار قلابی برای ترک سیگاری . . . .

شعر از: سعید صاحب علم

تو مرا دریاب


اگر نام مرا

با الماس بنویسند یا ننویسند

چه تفاوت؟

. تو مرا بشناس...‏

تو مرا بخوان...‏

تو مرا دریاب‎!‎

‏"نادر ابراهیمی"‏

آتش و آدم


آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر می گردد
از سفر آتش

خار اگر بگذارد

مهره توان برد، مار اگر بگذارد
 غنچه توان چید، خار اگر بگذارد

 با همه حسرت خوشم به گوشه چشمی
 چشم بد روزگار اگر بگذارد
...

"فروغی بسطامی"

انار


دارد پاییز می رسد ...

انار نیستم

که برسم به دست‌های تو ...

برگم

پُر از اضطرابِ افتادن ... !!!

دلبر عیار

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

  من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
 
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد
 
ناگاه یک آهو به دو صد رنگ عیان شد
کز تابش حسنش مه و خورشید فغان کرد .

 مولانا

پژمردن


ره و رسم گردون، دل آزردنست!!
شکفته شدن.... بهر پژمردنست!

********

ستاره

زمین شناس حقیری تو را رصد می کرد
به تو ستاره ی خوبم نگاه بد می کرد

کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم
کسی که محو تو می شد مرا لگد می کرد!

تو ماه بودی و بوسیدنت، نمی دانی ...
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد!

بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد

چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد 

کنون کشیده کنار و نشسته در حجله
کسی که راه شما را همیشه سد می کرد .
 

"کاظم بهمنی"

میشناسمت

می شناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغ‌هاست
می شناسمت
واژه های تو
کلید قفل های ماست
می شناسمت
آفریدگار و یار روشنی
دستهای تو
پلی به رویت خداست

"شفیعی کدکنی"

تا چند

به انتظار تصویر تو


این دفتر خالی

تا چند

تا چند

ورق خواهد خورد؟
 

"احمد شاملو"

بی خبر

دیگران را اگر از ما خبری نیست، چه باک!

نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شده ای!


شهریار