رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

احوالش چه شد

هیچ می‌گویی 
اسیری داشتم حالَش چه شد...؟
 خسته‌ی من نیمه جانی داشت،
 احوالش چه شد؟

 "محتشم کاشانی"


مثل

شتر بچه با مادر خویش گفت:

بس از رفتن، آخر زمانی بخفت


بگفت ار به دست منستی مهار

ندیدی کسم بارکش در قطار


قضا کشتی آن جا که خواهد برد

وگر ناخدا جامه بر تن درد


مکن سعدیا دیده بر دست کس

که بخشنده پروردگارست و بس


اگر حق پرستی ز درها بست

که گر وی براند نخواند کست


گر او تاجدارت کند سر برآر

وگرنه سر ناامیدی بخار


#سعدی

دل

خدایا خسته و زارم ازین دل

  شو و روزان در آزارم ازین دل

  مو از دل نالم و دل نالد از مو

  زمو بستان که بیزارم ازین دل


#باباطاهر

خرم کوه

خرم کوه و خرم صحرا خرم دشت

خرم آنانکه این آلالیان کشت

  بسی هند و بسی شند و بسی یند

  همان کوه و همان صحرا همان دشت


#باباطاهر