رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

وه چه بی گناه گذشتی

وه چه بیگناه گذشتی نه کلامی نه سلامی
 نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی

رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاین تویی یا که خیال است ازاین هر دو کدامی ؟

 روزگاری شد و گفتم که شد آن مستی دیرین
 باز دیدم که همان باده جامی و مدامی

 همه شوری و نشاطی همه عشقی و امیدی
همه سحری و فسونی همه نازی و خرامی

آفتاب منی افسوس که گرمی ده غیری
 بامداد منی ای وای که روشنگر شامی

خفته بودم که خیال تو به دیدار من آمد
کاش آن دولت بیدار مرا بود دوامی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد