رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

شبگیر


دیگر این پنجره بگشای که من

به ستوه آمدم از این شب تنگ

دیرگاهی است که در خانهٔ همسایهٔ من خوانده خروس،

وین شب تلخ عبوس

می‌فشارد به دلم پای درنگ.

دیرگاهی است که من در دل این شاهم سیاه،

پشت این پنجره‌ بیدار و خموش

مانده ام چشم‌به‌راه،

همه چشم و همه گوش:

مست آن بانگ دلاویز، که می‌آید نرم

محو آن اختر شبتاب که می‌سوزد گرم

مات این پردهٔ شبگیر که می‌بازد رنگ…

آری این پنجره بگشای که صبح

می‌درخشد پسِ این پردهٔ تار.

می‌رسد از دل خونین سحر بانگ خروس.

وز رخ آینه‌ام می‌سترد زنگ فسوس:

بوسهٔ مهر که در چشم من افشانده شرار،

خندهٔ روز که با اشک من آمیخته رنگ…

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 29 دی 1400 ساعت 17:00 http://Fakh09100910.blogfa.com

خیلی هم خوب

فاطمه پنج‌شنبه 23 دی 1400 ساعت 15:12 http://Fakh09100910.blogfa.com

نشسته ام به در نگاه میکنم ،دریچه آه میکشد ،تو از کدام راه میرسی ؟؟خیال دیدنت چه دلپذیر بود، جوانی ام دراین امید پیر شد نیامدی و دیر شد...هوشنگ ابتهاج

فاطمه پنج‌شنبه 23 دی 1400 ساعت 15:10 http://Fakh09100910.blogfa.com

درود‌.دردا ودریغا که در این بازی خونین بازیچه ی ایام دل آدمیان است...هوشنگ ابتهاج

๑۩۞۩๑ گفتگو ๑۩۞۩๑ پنج‌شنبه 23 دی 1400 ساعت 14:26 http://easa.blogfa.com/

علم ها
به امامزاده باز می گردند

کاش انتهای این خیابان
به خانه ات می رسیدم
و تو اندوه را
از دوش من
بر زمین می گذاشتی

لادن_آهور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد