رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

با من به سلام خشک ای دوست زبان ترکن

 گر رحم کنی جانا جان بر سرت افشانم 

ور زخم زنی دل را بر خنجرت افشانم 

 معلوم من از عالم جانی است، چه فرمائی

 بر خنجر تو پاشم یا بر سرت افشانم

  بر سوزن مژگانم صد رشته گهر دارم 

در دامن تو ریزم یا در برت افشانم 

 آئی به کف آن خنجر چون چشم من از گوهر

 من گوهر عمر خود بر گوهرت افشانم 

 گر گوهر جان خواهی هم در کمرت دوزم

 ور دانهٔ دل خواهی هم در برت افشانم

  طاووس خودآرائی در زیور زیبائی

 گر دیده قبول آید بر زیورت افشانم 

 با من به سلام خشک ای دوست زبان ترکن

 تا از مژه هر ساعت لعل ترت افشانم

  خاک در سلطان را افسر کن و بر سر نه 

تا سر به کله داری بر افسرت افشانم 

 آن پیکر روحانی بنمای به خاقانی 

تا دیدهٔ نورانی بر پیکرت افشانم


#خاقانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد