رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

حتا به آغوش تو مدت هاست بدبینم

طاعونی از تردید افتاده ست در دینم

حتا به آغوش تو مدت هاست بدبینم


ماندم تو احساس مرا جدی نمی‌ گیری،

یا من شبیه کوه برفی سرد و سنگینم؟


می‌خواستم دیوانه‌ات باشم ... تماشا کن

حالا که تنها ساکنِ دارالمجانیم


افتاده‌ام از چشم تو... ویران ویرانم

دستی نمی آید چرا دیگر به تسکینم


فرهادم؛ اما چند سالی دیر فهمیدم

افتاده دست دشمنانم قصر شیرینم


چندی‌ست از تعبیر خوابم باز می‌مانم

چون با زبان‌های عجیبی خواب می‌بینم


وقتی نباشی زندگی تلخ است... خیلی تلخ

حتی اگر لب وا کند دنیا به تحسینم!


امید صباغ نو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد