-
اشعار محمد علی بهمنی
جمعه 24 مهر 1394 18:46
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی است تو مرا باز رساندی به یقینم، کافیست قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافیست گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافیست من همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه- برگی از باغچه ی شعر بچینم، کافیست فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز که...
-
شعر اخوان ثالث به نام چاوشی
سهشنبه 14 مهر 1394 17:21
بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند گرفته کولبار زاد ره بر دوش فشرده چوبدست خیزران در مشت گهی پر گوی و گه خاموش در آن مهگون فضای خلوت افشانگیشان راه می پویند ما هم راه خود را می کنیم آغاز سه ره پیداست نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر حدیقی که ش نمی خوانی بر آن دیگر نخستین : راه نوش و راحت و شادی به ننگ آغشته ، اما رو به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریور 1394 21:51
در دیـــــاری که در او نیست کســی یار کســــی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی هــــــر کس آزار منِ زار پســـندیــــد ولــــــــی نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ کســــی آخــــــرش محــــنت جانــــکاه به چـــــاه انـــــدازد هرکه چون ماه برافروخت شبِ تارِکسـی سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من هر که باقیمت جان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریور 1394 14:40
هقاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما، اما گرد بام و در من بی ثمر میگردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار از این در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با...
-
حمید مصدق
یکشنبه 29 شهریور 1394 22:35
من به خود میگویم: «چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟» با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها، با تو اکنون چه فراموشیهاست. چه کسی میخواهد من و تو «ما» نشویم خانهاش ویران باد! من اگر «ما» نشوم، تنهایم تو اگر «ما» نشوی، ـ خویشتنی از کجا که من و تو شور یکپارچگی را در شرق باز برپا نکنیم از کجا که من و تو...
-
شعر های زیبا و احساسی
دوشنبه 23 شهریور 1394 14:23
به روز اول هر سال چون دلم نگریست ، نه گریه کرد و نه خندید، بل به خنده گریست ... چگونه ام نتوان گفت این کسی داند ، که زار زار بخندید و قاه قاه گریست ... از این که سال نو آمد پیام زندگی است ، از این که سال کهن شد نشان رهسپری ست ... شاعر : مهدی حمیدی شیرازی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 شهریور 1394 13:50
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت کش تن اولیتر از آن کم به جراحت بگذاری تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری عرقت بر ورق روی نگارین به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 شهریور 1394 13:00
هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش ؟ نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش ؟ آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش هر که از یار تحمل نکند یار مگویش وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش چون دل از دست به درشد مثل کره توسن نتوان بازگرفتن به همه شهر عنانش به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق...
-
اشعار کوتاه و زیبا
پنجشنبه 19 شهریور 1394 18:58
دلم گرفته دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز نه این دقایق خوشبو ، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد سهراب سپهری ***************************** نه! هرگز شب را باور...
-
شعر محمد علی بهمنی
چهارشنبه 18 شهریور 1394 13:14
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید و چه بیذوق جهانی که مرا با تو ندید رشتهای _جنس همان رشته که بر گردن توست_ چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید نه کف و ماسه، که نایابترین مرجانها تپش تبزدۀ نبض مرا میفهمید آسمان روشنیاش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازۀ هم سهم ز دریا بردیم...
-
باران
دوشنبه 16 شهریور 1394 13:57
باز باران بی ترانه باز باران با تمام بی کسیهای شبانه میخورد بر مرد تنها میچکد بر فرش خانه باز میآید صدای چک چک غم باز ماتم من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمیدانم، نمیفهمم کجای قطرههای بی کسی زیباست؟ نمیفهمم، چرا مردم نمیفهمند که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت میلرزد کجای ذلتش زیباست؟ نمیفهمم کجای اشک یک...