رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

خنجر


تو اگر می دانستی 

 که چه زخمی دارد 

 که چه دردی دارد

 خنجر از دست عزیزان خوردن

 از منِ خسته نمی پرسیدی

 آه ای مَرد چرا تنهایی..؟


 "ایرج جنتی عطایی"

هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد

شعر من از عذاب تو گزند تازیانه شد

ضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد


حماسه زوال من در شب تلخ گم شدن

ضیافت خواب تو را قصه عاشقانه شد


برای رند در به در این من عاشق سفر

وای که بی کرانه حصار تو کرانه شد


وای که در عزای عشق کشته شد آشنای عشق

وای که نعره های عشق زمزمه شبانه شد


ای تکیه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم

وای که نیزه تو را سینه من نشانه شد


درخت پیر تن من دوباره سبز می شود

که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد


وای که در حضور شب در بزم سوت و کور شب

شب کور وحشت تو را قلب من آشیانه شد


وای که آبروی تو مرد اناالحق گوی تو

بر آستان کوی تو جان داد و جاودانه شد


من همه زاری منم زخمی زخمه تنم

برای های های من زخمه تو بهانه شد


درخت پیر تن من دوباره سبز می شود

هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد 


ایرج جنتی عطایی

جوانه

شعر من از عذاب تو گزند تازیانه شد
ضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد

حماسه زوال من در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را قصه عاشقانه شد

برای رند در به در این من عاشق سفر
وای که بی کرانه حصار تو کرانه شد

وای که در عزای عشق کشته شد آشنای عشق
وای که نعره های عشق زمزمه شبانه شد

ای تکیه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم
وای که نیزه تو را سینه من نشانه شد

درخت پیر تن من دوباره سبز می شود
که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد

وای که در حضور شب در بزم سوت و کور شب
شب کور وحشت تو را قلب من آشیانه شد

وای که آبروی تو مرد اناالحق گوی تو
بر آستان کوی تو جان داد و جاودانه شد

من همه زاری منم زخمی زخمه تنم
برای های های من زخمه تو بهانه شد

درخت پیر تن من دوباره سبز می شود
هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد 


ایرج جنتی عطایی