رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

شاعر

در اتوبان سلوک

شاعری هروله ای کرد و گذشت

زاهدی چپ شد و مرد

عارفی پنچری روح گرفت.


شاعری شعر جهانی می گفت

 هم بدان گونه که می افتد و دانی می گفت


شاعری شوریده

از خودش بر می گشت

کاغذی در کف داشت

پی یک شاعر دیگر می گشت


پیش چشم شاعر

جدولی حل می شد

عشق مختل می شد!


شاعری شایعه بود

نقد تکذیبش کرد!


تاجری سر می رفت

شاعری حل می شد

ناقدی نیزه به دست

در المپیک غم اول می شد.


شاعری خم می شد

منشی قبله ی عالم می شد!


شاعری خون می گفت

زاهدی ایدر و ایدون می گفت

قصه ی لیلی و مجنون می گفت!


سالکی خسته به دنبال حقیقت می رفت

در مجاری اداری گم شد!


شاعری مادر شد

پدر بچه ی خود را سوزاند!


شاعری نی می زد

عارفی می نالید

زاهدی بست پیاپی می زد!


تاجری مجلس تفسیر گذاشت

ابتدا فاتحه بر قرآن خواند!


سید حسن حسینی