رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

هزار عاشق دیوانه در من

کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت

به قصه ی تو هم امشب ، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت

تهی است دستم اگر نه ، برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت

چگونه می طلبی ، هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود ، پیش چشم هوش ربایت

هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت

دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت

هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی ؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت

در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت

حسین منزوی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد