ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه ی رنج دگران نیست
راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری باخبر از بیخبران نیست
غافل منشینید ز تیمار دلِ ریش
این شیوه پسندیدهٔ صاحب نظران نیست
ای همسفران! باری اگر هست ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست
ما خسته دلان از بر احباب چو رفتیم
چشمی ز پی قافله ی ما نگران نیست
ای بی ثمران! سروِ شما سبز بماند
مقبول بجز سرکشی بی هنران نیست
در بزم هنر اهل سیاست چه نشینند
میخانه دگر جایگه فتنه گران نیست.
"رحیم معینی کرمانشاهی"
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
شهریار