رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

فکر کن مو


ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ

ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﻭ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ


ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺑﺮﻭﯾﻢ

ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ


ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺁﺳﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ


ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﺎﻓﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺸﻮﺩ

ﯾﺎ ﮐﻪ ﮐﺎﻓﺮ ﺑﺸﻮﺩ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ


ﺷﻬﺮ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ، ﻓﻘﻂ

ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ


‏(نیما شکرکردی)

من به غمگین ترین حالت ممکن شادم


من به غمگین ترین

حالت ممکن شادم
تو به آشوب دلم
ثانیه ای فکر نکن …


دستمال کتان گران نشده! می­توانی رفیق بفروشی!

آمدی  تا دقیقه ­هایت را، ساده امّا دقیق بفروشی

دست­های نمک ندارت را پای طیّ طریق بفروشی!


هرکجا را قدم زدی دیــدی،رگِ مردُم پُر از غم و درد است

با خودت فکر کردی و گفتی:می­توانی که تیغ بفروشی!


با خودت فکر کردی و گفتی:بهترین کار «دو به هم زدن» است

کوچه ­ها را پُر از نفاق کنی،دو سه تا منجنیق بفروشی


می­توانی دروغ پشتِ دروغ،قصّه و شایعه درست کنی

شعله بر جان مردم اندازی «رخت ضدّ حریق» بفروشی!


گرچه انگشتر طلا مُد نیست، روزگار طلای بعضی­هاستــ

 می­توانی که حلقه­ی نُقره با نگینِ عقیق بفــروشی!


کـاش این سفره­های نان بیات،به تریج قَبا ت بر بخورد!

جای این بشکه­های نفت سیاه، چند چاه ِ عمیق بفروشی!


با خودت فکر کن؛ اگر این شعر باب میل جـنابعالی نیست

دستمال کتان گران نشده! می­توانی رفیق بفروشی!


"امید صباغ نو"

بهار

بهار گرمی زمستان را گسست

بی سخن بر خنده گل هانشست


شاد کرد قامت رعنای سپهر

 دست کشید بر دامن صحرا به مهر


بر سر سرد ستاره دستی بزد 

با هر دل غمگین جهان حرفی بزد.


در گوش ابر تیره سخن هایی بگفت 

 در گلوی بلبل سخن هایی شکفت 


خنده بر هر لبی بست نشست

 دل من ناگهان سخت شکست 


شادی از دل من بربست رخت 

کم تر بود ارزش قلب من از برگ درخت



فاطمه نادریان