رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

صدای من

نسیم خنکی

که موهایت را تکان می دهد

صدای من است

بارها از تو می گذرد و

تو او را نخواهی شناخت!


"نیما یوشیج"

هنگام که گریه می دهد ساز

هنگام که گریه می دهد ساز

این دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت 
زان دیر سفر که رفت از من 
غمزه زن و عشوه ساز داده 
دارم به بهانه های مانوس 
تصویری از او بر گشاده 
لیکن چه گریستن چه طوفان؟
خاموش شبی است هر چه تنهاست 
مردی در راه می زند نی 
و آواش فسرده بر می آید 
تنهای دگر منم که چشمم 
طوفان سرشک می گشاید 
هنگام که گریه می دهد ساز 
این دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت.

 

"نیما یوشیج"


ز تاریکیم بس خوش آید همی

ز این راه شوم ،گرچه تاریک است
همه خارزار است و باریک است
ز تاریکیم بس خوش آید همی
که تا وقت کین از نظرها کمی...


نیما یوشیج

مهمان خانه مهمان کش

من دلم سخت گرفته است از این

میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کش روزش تاریک

که به جان هم نشناخته انداخته است:

چند تن خواب آلود

چند تن ناهموار

چند تن ناهشیار...


 نیما یوشیج

می تراود مهتاب

می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یک دم شکندخواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من ایستاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند



Image result for ‫مهتاب‬‎

گل زودرس


آن گل زودرس چو چشم گشود 
به لب رودخانه تنها بود 
گفت دهقان سالخورده که :
حیف که چنین یکه بر شکفتی زود 
لب گشادی کنون بدین هنگام 
که ز تو خاطری نیابد سود 
گل زیبای من ولی مشکن 
کور نشناسد از سفید کبود 
نشود کم ز من بدو گل گفت 
نه به بی موقع آمدم پی جود 
کم شود از کسی که خفت و به راه 
دیر جنبید و رخ به من ننمود 
آن که نشناخت قدر وقت درست 
زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟

نیما یوشیج