رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

مسلسل

جوشان از خشم
مسلسل را به زمین کوفت
دندان به دندان بَرفشرده
کلوخ‌ْپاره‌یی برداشت با دشنامی زشت
و با دشنامی زشت
بَرابَریان را هدف گرفت.
 
هم‌سنگران خنده‌ها نهان کردند.
 
سهراب گفت:
                ــ آه! دیدی؟
                   سرانجام
                   او نیز...
 
احمد شاملو

غوغایی نداریم

ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم

چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم


ای سایه سار گرم بی ترحم

جز سایه ی گرم دستان تو جایی ندارم


تو آبروی خاکی و حیثیت آب

دریا تویی ما جز تو دریایی نداریم


خورشید چشم توست، چشمان تو خورشید

تا نشکفد چشم تو فردایی نداریم


وقتی عطش می بارد از ابر سترون

جز نام آبی تو آوایی نداریم


شمشیرها را گو ببارند از سر بغض

از عشق ما جز این تمنایی نداریم


سلمان هراتی

چشمه خواب

باز آمدم از چشمه خواب ، کوزه تر در دستم.

مرغانی می خواندند. نیلوفر وا می شد. کوزه تر بشکستم،

در بستم

و در ایوان تماشای تو بنشستم.


سهراب سپهری

وداع

سکوت صدای گام‌هایم را باز پس می‌دهد

با شب خلوت به خانه می‌روم

گله‌ای کوچک از سگ‌ها بر لاشهٔ سیاه خیابان می‌دوند

خلوت شب آن‌ها را دنبال می‌کند

و سکوت نجوای گامهاشان را می‌شوید

من او را به جای همه بر می‌گزینم

و او می‌داند که من راست می‌گویم

او همه را به جای من بر می‌گزیند

و من می‌دانم که همه دروغ می‌گویند

چه می‌ترسد از راستی و دوست داشته شدن، سنگدل

بر گزیننده ی دروغ‌ها

صدای گام‌های سکوت را می‌شنوم

خلوت‌ها از با همی سگها به دروغ و درندگی بهترند

سکوت گریه کرد دیشب

سکوت به خانه‌ام آمد

سکوت سرزنشم داد

و سکوت ساکت ماند سرانجام

چشمانم را اشک پر کرده است


مهدی اخوان ثالث

تا تو هستی عشق کی پیدا بود

عشق اول می کند دیوانه ات 
تا ز ما و من کند بیگانه ات


عشق چون در سینه ات مأوا کند 
عقل را سرگشته و رسوا کند


می‌شوی فارغ ز هر بود و نبود 
نیستی در بند اظهار وجود


زنده دل‌ها می‌شوند از عشق، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست


عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق کی پیدا بود


" مولانا "

چاه شغاد

چاهِ شغاد را ماننده

حنجره‌یی پُرخنجر در خاطره‌ی من است:

چون اندیشه به گورابِ تلخِ یادی درافتد

فریاد

      شرحه‌شرحه برمی‌آید


احمد شاملو

پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود

دانه دانه پرهایش را چید

تا بر این بالش خواب دیگری ببیند!


"گروس عبدالملکیان"

شوق دیدار

شوق دیدار توام هست
چه باک
به نشیب آمدم اینک ز فراز
به تو نزدیک ترم، می دانم
یک دو روزی دیگر
از همین شاخه لرزان حیات
پرکشان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم
بسیار هنوز.

  

"فریدون مشیری"

فرقی نمیکند

فرقی نمی کند باران ببارد یا نه

فرقی نمی کند چشمان تو چه رنگ باشد

به خانه می رسم یا نه

مهم نیست!

من کلاهی ندارم که از سر بردارم

یا دندانی نمانده ست تا لبخندی بسازم

من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ...


"کیکاووس یاکیده"

خیال وصل



حالی خیال وصلت خوش می‌دهد فریبم

تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی.


"حافظ"

زندگی

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست.

 

سهراب سپهری