رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست
رد پای شعر

رد پای شعر

پشت هر غصه من رد پایی از تو هست

همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود.

گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود  

موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود 


 یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر  

بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود


  خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما

  خواستن ها همه موقوف توانستن بود 


 کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم

  که هبوط ابدم در پی دانستن بود


     چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت

  همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود. 


 "قیصر امین پور"

شهر دل

اوست نشسته در نظر

من به کجا نظر کنم

اوست گرفته شهر دل

من به کجا سفر برم.

 

"مولانا"

یکنفر مانده از این قوم ، که بر می گردد

«قوم خورشید، 
که جز عشق نمی دانستند
 همه با دشنه ی شب
 تا خدا بال گشوده 
رفتند .
عصر ما، 
عصر خسران و غم است 
تا صنوبر بکشد قد با ذوق 
تا کبوتر بپرد شاد 
به هرجا که دلش می خواهد 
تا دلی هیچ پریشان نشود 
ابر پر بغض، 

 چنین می  فرمود :

(یکنفر مانده از این قوم ، 
که بر می گردد»  ۱


طارق خراسانی

       مرگ یک هیـچ بزرگ است و دنیا همه هیچ

  من و تو گمشده در وسعت یک عالمه هیچ  


دل هر آینــه لبریز جـــهان من و توست

  پس هر آینه اما همه هیچ و همه هیچ


  از اجاق شب ایلــــم چـــه نشان مــی گیری؟  

گرگ و میش سحر و ایل و شبان و رمه هیچ!  


با منــی از همــه ی همهمه هـــــا دور ولـی

  قسمتم از تو،از این شهر پر از همهمه هیچ  


خوابـــم، از وهم شب و سایه به خود می پیچم  

چیست سهم تو از این خواب پر از واهمه؟ هیچ


  من ِ محکوم ِ به من ، داد بـــه کــــــــــوه آوردم

  هیچ... جز هیچ... نه... نشنیدم از محکمه هیچ


  دم رفتن همه از بغض زمین می گویند

  از تـــو اما نشَنیدیم در آن دمدمه هیچ  


هیچ یعنی من ِ از حسرت رویت دلتنگ

  منِ آواره یِ در وسعتِ یک عالمه هیچ


  اولین صفحـــه تقدیر دو دستم پـر پــوچ

  دومین صفحه این قصه بی خاتمه هیچ


  بــی تــو اقلیم زمین در نظرم یک کف خاک  

هفت دریا همه در چشم ترم یک نمه هیچ


  هیچ یعنی که مرا نشنوی از اینهمه بغض

  هیچ یعنی که مرا نشنوی از اینهمه هیچ


  "بنشین بر لب جــوی و گذر عمـــــر ببین"  

ما نشستیم و ندیدیم جز این زمزمه هیچ

  

 زندگی، یک شبِ بـی شادیِ یکسر کابوس

  کاش برخیزم از این خوابِ سراسر غمِ هیچ


باد ِ بی سامان

تمام شب آنجا 

 ز شاخه های سیاه 

 غمی فرو میر یخت

    کسی ز خود می ماند 

 کسی ترا می خواند

    هوا چو آواری

    به روی او می ریخت

         درخت کوچک من

 به باد عاشق بود

    به باد ِ بی سامان

    کجاست خانه ی باد؟

    کجاست خانه ی باد؟


         "فروغ فرخزاد"

با گُلِ روی تو از باغ دلم رفت بهار

دست در گردن یاد تو چنانم که مپرس

آنچنان یاد تو افتاده به جانم که مپرس

 

با گُلِ روی تو از باغ دلم رفت بهار

بی‌تو ای یار! چنان رو به خزانم که مپرس.

 

"علیرضا شجاع‌پور"

دل در بر من زنده برای غم توست

دل در بر من زنده برای غم توست

  بیگانهٔ خلق و آشنای غم توست 


 لطفی ست که می‌کند غمت با دل من

  ورنه دل تنگ من چه جای غم توست.


 "مولانا"

آرزوی محال

تــآ هَـــــیآهــوےِ رِیــــل مـی آمـد

مــیدَویـــدَم تُـــــو رآ نِگَــــــهـ دآرَم

حـــــآل و روزَم مَگَــــــر چِقَـــدر اَبـــــری اَسـت

کِـهـ پَــس اَز هَـر قَـطــآر مــی بــآرَم

دَرتَـمــــآم قَطــــآرهــآ مُــــردَم

زِنــــدِگــــی دَر خیـــآل یَعــنی ایــن

آخَـــریــــن کــوپِهـ هَـــم تُـــو رآ کَــم دآشــت

آرِزویِ مَحــــآل یَعـــنی ایــــن!!!!

                                               #عَلـــیرضــآ_آذَر

کاش می دیدم چیست

کاش می دیدم چیست 

آنچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست

 آه وقتی که تو لبخند نگاهت را می تابانی 

 بال مژگان بلندت را

  می خوابانی 

 آه وقتی که تو چشمانت

  آن جام لبالب از جان دارو را  

سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی

  موج موسیقی عشق 

 از دلم می گذرد 

 روح گلرنگ شراب در تنم می گردد 

 دست ویران گر شوق

  پر پرم میکند ای غنچه رنگین پر پر....

 من، در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد  

برگ خشکیده ایمان را

  در پنجه باد،

  رقص شیطانی خواهش را، 

در آتش سبز! 

 نور پنهانی بخشش را،

 در چشمه مهر!

 اهتزاز ابدیت را می بینم!!  

بیش از این، سوی نگاهت،

 نتوانم نگریست! 

 اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست!  

کاش می گفتی چیست 

آ نچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست؟! 


 فریدون مشیری

اتاق

دانلود دکلمه ی زیبای علیرضا آذر 

به نام اتاق 

برای دانلود  اینجا کلیک کنید


دل به دریای هر چه بادا باد ... قایقم را به بادها دادم
ناگزیر از گریز از ماندن ... توی شیبِ مسیر افتادم
بادبادن پاره،عرشه بی‌سکان ... قایقم رفت و قبلِ ساحل مُرد
پیکرش داشت وقتِ جان کندن ... روی گِل‌ها تلو تلو می‌خورد

دستم از هر چه هست کوتاه است ... از جهان قایقی به گِل دارم
بشنو اِی شاهِ گوش ماهی‌ها ... دل اگر نیست،درد و دل دارم
چشم وا کردم از تو بنویسم ... لای در باز و باد می‌آمد
از مسیری که رفته بودی داشت ... موجی از انجماد می‌آمد

با زبان،با نگاه،با رفتن ... زخم جز زخم‌های کاری نیست
پای اگر بود پای رفتن بود ... دست اگر هست دستِ یاری نیست
از کمرگاهِ چله‌ها رفتند ... از پیِ تیرها نباید گشت
چشم بردار علیرضا بس کن ... از کمان رفته برنخواهد گشت


هنگام که گریه می دهد ساز

هنگام که گریه می دهد ساز

این دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت 
زان دیر سفر که رفت از من 
غمزه زن و عشوه ساز داده 
دارم به بهانه های مانوس 
تصویری از او بر گشاده 
لیکن چه گریستن چه طوفان؟
خاموش شبی است هر چه تنهاست 
مردی در راه می زند نی 
و آواش فسرده بر می آید 
تنهای دگر منم که چشمم 
طوفان سرشک می گشاید 
هنگام که گریه می دهد ساز 
این دود سرشت ابر بر پشت 
هنگام که نیل چشم دریا 
از خشم به روی می زند مشت.

 

"نیما یوشیج"


ای دریغا

ای دریغا

که پس از آن همه جان بازی ها

بر سر کوی تو

بی نام و نشانیم هنوز

 

"ادیب نیشابوری"