در گلستانه
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
پشت تبریزیها
غفلت پاکی بود، که صدایم میزد.
پای نی زاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم:
چه کسی با من حرف میزد؟
سوسماری لغزید
راه افتادم
یونجه زاری سر راه،
بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ
و فراموشی خاک.
لب آبی
گیوهها را کندم و نشستم، پاها در آب
«من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ! میچرد گاوی در کرد
ظهر تابستان است
سایهها میدانند که چه تابستانی است
سایه هایی بی لک
گوشهای روشن و پاک
کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
#سهراب سپهری#
میبرم جور تو تا وسع و توانم باشد
گر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافت
ور کشی زار چه دولت به از آنم باشد
چون مرا عشق تو از هر چه جهان بازاستد
چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد
تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد
جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد
در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم
گرد سودای تو بر دامن جانم باشد
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
هر کسی را ز لبت خشک تمنایی هست
من خود این بخت ندارم که زبانم باشد
جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد
باش تا جان برود در طلب جانانم
که به کاری به از این بازنیاید جانم
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم.
"سعدی"
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
"خیام"
در هر دشتی که لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهریاری بوده است
چو برگ بنفشه کز زمین می روید
خالیست که بر رخ نگاری بوده است.
"خیام"
"سیاوش کسرایی"
گرتو را با ما، تعلق نیست؛
ما را شوق هست
ور تو را بی ما، صبوری هست؛
ما را تاب نیست...
رهی معیری
با بغضِ شکسته ابرها می بارند
آهسته به روی قبرها می بارند
ماندن دگر آرزوی آدم ها نیست
از کاسه تمام صبرها می بارند
#م. مزیدی#
مرگ
سیطره ی سیب حواست
بر سپیدی دندانی
که کرم زمان خورده باشدش
لرزش انگشت خیال است
در پس موج یک پیراهن
و قدم های یک پا
که جا مانده بر مین
برای رسیدن به خانه
و یا چشمی که منتظر
به راه است
بی تپش یک پلک
سبک تر شدیم اما
بالاتر نرفتیم دیگر
باری که از روی دوش مان برداشته شد
بال هایمان بود
#گلاره جمشیدی ;
خواهِشَم شُد یک شَبی اَز دِل بِرانَم خاطِرَت...
پاک کَردَم مَن تَمامِ خاطِرَم جــُــز خاطِرَت...
دانلود دکلمه هم مرگ
آهنگساز: علی تیرداد
دانلود از اینجا